جمعه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۷

تصمیم گرفتم به اینجا سر و سامون بدم! هر چی م دلم خواس مینویسم! توییت و فرفر و گوگل و هر چی! همه چی!

دوشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۷

بعدش الآن یکی از همکارام صب از پله ها سر خورده افتاده زمین دلم براش تیکه تیک شد! انقد که این بشر ماهه!

شنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۷

Համար 13

یعنی این همسایه های طبقه اول ما بسیار بسیار چیزخل هستن!

 

پسر خانواده پارسال کنکور که قبول نشد رفت تو فاز بازگویی تمامی سریال های تلویزیون 4 بار برای همه اعضای خانواده و تبدیل شد به یک منگل با مشخصات ظاهری: جوراب مردونه کرم که تا زیر زانو کشیده بالا، شلوار کوتاه جوادی، تیشرت یشمی گل و گشاد، پر پشم و دمپایی های مخصوص زندان، موهای مدل ان سال پیش و عینک طبی و دندون های خرگوشی! این اواخر هم از دم هر کی و میبینه(حتی زنبور) راجع به مدل موهاش نظر میده!

 از فرمایشات گهربارشون: فارز سه تا ارمنی ن! بعد این صبا که از خواب بیدار میشه باید حتما 10 دقیقا مرتب کف بزنه و اصوات نامفهوم از خودش در کنه! خداییش روز اولی که اصوات مربوطه به گوشمان رسید داشتیم آماده میشدیم بریم پاییئ ببینیم کمک لازم نداشته باشن! ایشون نه که خیلی در زمینه اینترنت و کلا امپیوتر آشنایی داشتن چند وقت پیش به مادر بنده فرمودن که نمیدونم چرا میخوام به اینترنت وصل شم نمیشه، که بعد کاشف به عمل اومد مودم رو اصلا نصب نکرده بودن!

این خانواده چند هفته پیش پیکان آبی رنگی ابتیاع کرده اند که بدینوسیله پسر خانواده روزی 3 4 ساعت در جوار آن ماشین وقت خود را سپری می نماید. به این ترتیب که در صندوق عقب رو باز میکنه و کنار چراغ عقب سمت راست وای میسه خم میشه تو ماشین توری که موهای فشنش به هم نخوره. خالا اگه شما فهمیدید در طی این چهار هفته ایشون چه کاری کردن به ماهم خبر بدهید!

خانواده فوق الذکر هر روز یک کیلو سبزی خوردن میخورد و هر روز 30 تا لواش! این خانواده 5 نفرند.

مادر خانواده هر روز از ساعت 9 صبح با یک عدد نابلون خالی از خانه بیرون رفته و ساعت 2 بعد از ظهر با همان نایلون خالی باز میگردد...ایشان مانتوی سفید جلو بسته، شلوار جین روشن که دمپایش تا زیر زانو تا شده، روسری مشکی توری، دمپایی های جوادی که انگشتای پاش از خود دمپایی 5 سانت جلوتره با لاک قهوای تیره و موهای بلوند قهوه ای نمیدونم چه رنگگ افتضااحی دارا هستند! لطفا در صورت مشاهده نامبرده ببینید چیکار میکه ما که مردیم از فوضولی!

پدر خانواده هیچ نقشی در خانواده ایفا نمیکند! صب خروس خون میره و شب موقعی که سگ داره استراحت میکنه برمیگرده اصولا هم شماره چشماش هر روز بالا میره چون هرگز منو که دارم میدوم برسم به در نمیبینه و در رو میبنده روم!

مادربزرگ خانواده قوز داره و در برخورد اول به مامان من گفته: هوی، به من نگو مادر، من مادر تو نیستم، اسمم .... ه، اونو صدا کن! این عضو پرکار وظیفه خرید سبزی و نون رو بر عده داره و صد البته تبدیل کردن باغچه به باغچه نان و پرورش دادن درخت نان بر عهده ایشون بوده! گفتنی است خاک باغچه الآن رنگی سفید دارد!

دختر خانواده روزی صد هزار بار تورا سلام میکند! حتی اگر در حال شستن حیاط هم باشی دقیقه ای دو بار میگوید سلام و وقتی بر میگردی نگاش کنی یک نگاه غضبناک میندازه و میره! در طول سال تحصیلی این فرزند کوشا هر هفته یک روز غیبت داشته! و شایان ذکر است که به برادر خود در به صدا در آوردن اصوات بسیار کمک می کند!

 

همین دیگه....! این خانواده فردا اسباب کشی میکنند به سلامتی! 

Համար 12

این که بخوابم و صب ببینم بدنم تغییر کرده کلا شدم یه چی تو مایه های جنیفر لوپز خیلی آرزوی دور و دست نیافتنی ی ه؟

 

پ.ن: قوس کمری دارم، عینهو جتی!

Համար 11

میخواهیم شغلمان را بعوضیم، پولش بسیار کم است! دور از جان چارپایان مارا حمال فرض کرده اند.

Համար 10

این شاگرده خیلی کودنه یا که چی؟ منو مسخره کرده آیا؟ اصلا حواسش نیست! من نمیدونم 20 جلسه 2 ساعتی تو اون سقف چی پیدا کرده بود که زل زده بود دل نمیکند!

Համար 9

یه پیامک برام اومده گوش بده، خیلی باحاله:

فلانی اعلام کرده که برق دیگه نمیره، بلکه در شبانه روز فقط 2 ساعت میاد!

 

پ.ن: اسمایلی سیروس 3*4

Համար 8

ساقه طلایی=خاک اره

ورون خاک اره به دست=ورونیک تصمیم میگیرد لاغر شود!

Համար 7

Poeple stand under my uNbrellla, ela ela ela

Համար 6

مامان بزرگم گوشاش سنگین شده خیلی...زنگ که میزنیم باهاش صحبت کنیم ما یه چیزی میگیم اون یه چیز دیگه...دلم میسوزه براش!

مامان: سلام مامان(مادر پدرم)

مامان بزرگ: سلام پسرم!

مامان: من عروستم مامان.

مامان بزرگ: خوبی پسرم؟

مامان: مامان جان من عروستم، ویکتوریا!

مامان بزرگ: خوبم پسرم، شکر!

Համար 5

ببین محترم جان، اگ فکری تو سرته و دلت منو میخواد لطفا پا پیش بذار قبل از اینکه دیر بشه!

Համար 4

دیگه کم کم باید ass مبارک رو هم بکشیم و دنبال یه باشگاه خوب بگردیم که برم توش و عضو شم و ورزش کنم تا اگه خدا خواست نیم گرم وزن کم کنم.

Համար 3

:( ورون: شنبه بریم واسه ADSL درخواست بدیم اوکی؟

مامان: اول هفته س که!

ورون: یکشنبه میریم خب!

مامان: مگه یکشنبه نمیریم دنبال لباس؟

ورون: دوشنبه دیگه بریم!

مامان: میخوام وقت بگیرم برا تتو!

ورون: سه شنبه میای آیا؟

مامان: توقع داری با اون لبا و چشمای قرمز بیام بیرون؟

Համար 2

چشمام هر روز میره برا خواب....هر روز..هر روز..

Համար 1

این بچه مدرسه ای ها رو میبینم بعد مدرسه ناخوناشونو بلند میکنن ناخودآگاه هی لبخند میزنم!

شنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۷

گفت بی گو

تو که با اینترنت و کامپیوتر کار نمیکنی، پول در نمی آری، اینا به چه کارت میان؟ هر هر شب یا فیلم میبینی یا آنلاین میشی با این پسر با اون پسر هر هر خنده راه میندازی می چتی که چی؟ فک میکنی برات نون و آب میشه؟

وضع کارت هم که معلومه، عصرا دو تا کلاس داری و اسمش اینه که میری سرکار! حقوقت ب هدهم نرسیده تمومه..البته 50 تومن در ماه که این حرفا رو نداره!

موبایلهای زهر مار شده ت دائم دستته و داری باهاشون ور میری، معلوم نیس چه غلطی میکنی!

کار خونه م که نمیکنی! نه لباساتو میشوری، نه اتو میکنی نه خونه رو تمیز میکنی! هیچی!

دخترای سن تو شوهر کردن، خونه اداره میکنن، اونوقت تو به هیچ دردی نمیخوری! دختر خانم ز الآن 21 سالشه، درسش تموم شده، کلاس باله میره، لب تاب داره، از 16 سالگی هم دوس پسر داشته، پس تو چرا اینطوری ای؟

دیشب چرا برای برادرت writing ننوشتی؟ تو که خیر سرت بلدی چرا کمک نمیکنی؟ چرا اطلاعاتتو در اختیار بقیه قرار نمیدی هان؟

 

اینا رو گفت و گفت تا بغض کردم مث میشه و سرم رو انداختم پائین و به این فکر کردم که چرا این لیوان که تو دستمه و دارم فشارش میدم نمیشکنه حداقل؟

دیگه همین دیگه..گفتن نداره اینا البته!

آنلاین شدن و دو سه تا پستی که تو دفترم نوشتم رو پابلیش کردن میمونه برای  وقتی که همه جا رو گردگیری کردم و زمین ها رو طی کشیدم! البته اینها کارهایی که همه دخترا انجام میدن اما من نمیکنم!

"زندگی مگه میشه همش فیلم و موزیک و کامپیوتر و اینترنت و کتاب و موبایل و با دوستا بیرون رفتن باشه؟"

تف

مملکت خراب شده ای که توش 45 دقیقه منتظر اتوبوس وایسادم و بعد مجبور شدم با تاکسی مسیر 20 تومنی رو 500 تومن برم! تف!

انخده

انخد-سلام روانپریش- دلیل دارم واسه گریه کردن که نمیدونم از کدومشون شروع کنم.

چی؟

یه شاگرد دارم، این صورتش یه مشکلی داره! فرض کن یه سطح صاف رو مچاله کنی..برجسته س انگار!

آدم نمیدونه اصن بپرسه؟ نپرسه؟ نرمال باشه؟-سلام پوریا- آنرمال رفتار کنه؟

لیبل-سلام نیوشا-: گه گیجه!

منافع فیزیکی

با این وضع بی برقی دو روزه سو تین ابری میپوشم که حداقل یه نفعی داشته باشه این تابستون کوفتی که تموم هم نمیشه!

LI

یکی از سخت ترین کارهایی که باید در طول ترم انجام بدم گفتن سطح شاگرداس! که آی طرف تو ضعیفی و تو خوبی و اینا!

بعد این وسط یکی درسش بده من خودم ناراحت میشم، استرس میگیرم قبل اینکه بش بگم...

حالا اما یکی دو ترمه مغزم به کار افتاده براشون رو کاغذ نت مینویسم میدم دستشون و داد میزنم اعتراض وارد نیس!

اوقات فراغت

نه که همه کارامو گردم و به سرانجام هم رسوندم، فقط مونده برم انقلاب دو سه تا DVD خود آموز اسپانیائی بگیرم و زبان چهارم رو شروع کنم!

من مرده این وقت آزاد خودم هستم!

بازی

دوستم که اینجا اسمشو میذاریم تارا از یه پسره پیشنهاد دوستش گرفته و شماره شو داده، اما بعد از 4 روز موبایلش زنگ نخورده!

میگه: ورون میبینی، شانس ندارم! اولش خیلی خوبه ها، خوش شانسم، اما بعد تو مرحله بعدش همه جون هام تموم میشن و دوباره بدشانس میشم!

 

پ.ن: پسره زنگ زد!

طاق باز دراز می کشم و چشامو میدوزم به دعایی که از دیوار ترک خورده اتاق آویزونه، آروم میخونمش و چشمام میسوزه!







پ.ن: دوربین موبایل کیفیت نداره!

نامزدی

حموم/تیغ کامل/ موچین/اپی لیدی/ لنز/ مرطوب کننده/ موس/ ژل/آرایش/ گوشواره/گردنبند/دستبند/لاک/لباس/مانتو/کفش/کیف/روسری/خدافظ خونه!

برق نداشتگی

اریک: ورون بیا شمعا رو بگیر!

ورون: چیزی نگفت آقا بقالی؟

اریک: چرا گفت به ورون خیلی سلام برسون!

اراده

یکی از مواردی که همیشه خدا توی To Do List من بوده و هرگز تغییر نکرده این بوده:

رژیم، ورزش، لاغری!

جمعه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۷

Q.

یه سوال دارم و خیلی احتیاج به جوابش دارم:

شما قبلا تو روابطی بودید که توش ضرر نکردید و با هیچ کدوم از اون آدما دیگه هیچ رابطه ای ندارید و احتمال اینکه ببینید همدیگه رو به 2 درصد میرسه!
حالا میخواید وارد یه رابطه جدید بشید که قراره ادامه پیدا کنه و جدی تر بشه و اینا!

سوالم اینه: آیا به این آدم جدید راجع به روابط قدیم حرفی میزنید و بهش اطمینان میدید که گذشته و تکرار نمیشه یا اصلا بهش نمیگید؟

میدونم سوالم رو بد مطرح کردم اما بلد نیستم طور دیگه ای بگم!

اتوبوس سواری 2

خب شماها که تا ی باد بهتون میخوره سردیتون میکنه خیلی بیجا میکنین میشینین جلو پنجره میشینین و زرت هم می بندینش!

خدا

آره اشکالی نداره، خدا بزرگه....

خدا بزرگه....

الآن 6 ماهه که خدا بزرگه!!!

بازی کارتی من

و چه بذتی داره بازی کارتی رو کشف بکنی که زیاد طول بکشه و سخت بشه برنده شد!

توئیتر

دارم حرف میزنم....

 

پ.ن: با دیوار!

مودی!

گاهی وقتا، بدون اراده مودی میشی! اولش ناراحت و فحشون( یعنی در حال فحش دادن) و عصبانی و اینایی، بعد یه تلفن، یه اس ام اس، یه پست، یه کاغذ، یه کتاب، یه یادگار، یه چیزی از اون مود درت میاره و خوش میشی، آروم میشی!

ضدحال

دیدی بعضی وقتا حوصله نداری و رو مود نیستی و حالت خوب نیس از همه طرف برات میباره؟

بیشتر این اوقات هم وقتائیکه پ تایمته!

حالا برا من از در، دیوار، آسمون، اینطرف، اونطرف و از همه جا میباره...

On your shoulder

Do you see the world through your troubled eyes?

 

James Blunt- Cry-Back to Bedlam

نصیحت

فرزندان خود را مجبور نکنید کاری بکنند که مایل به انجامش نیستند!

Candy

Candy برای من هیچی نداشت! رو دور تند تماشاش کردم البته!

احتمالن باید آروم نگاش میکردم و میفهمیدم داستان چیه و چی میخواد بگه....اما نمیتوستم واقعا آروم ببینمش!

از اعتیاد هم میترسم هم بدم میاد هم چندشم میشه! چه برسه به اینکه اون معتاده الآن مرده و با دونستن این موضوع نشستم پاش!

شنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۷

1

ثبت:
دوباره برگشتم به بلاگر محبوب و دوس داشتنی! وردپرس زیادی یوغور ه! دوس ندارمش..

ثبت:
روز جدیدی از زندگی رو شروع میکنم و میرم که فقط خوش باشم!

شنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۷

از نمایشگاه کتاب چی بخرم ؟؟