شنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۷

Համար 6

مامان بزرگم گوشاش سنگین شده خیلی...زنگ که میزنیم باهاش صحبت کنیم ما یه چیزی میگیم اون یه چیز دیگه...دلم میسوزه براش!

مامان: سلام مامان(مادر پدرم)

مامان بزرگ: سلام پسرم!

مامان: من عروستم مامان.

مامان بزرگ: خوبی پسرم؟

مامان: مامان جان من عروستم، ویکتوریا!

مامان بزرگ: خوبم پسرم، شکر!

بدون نظر

ارسال یک نظر