شنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۵

برنامه روزانه.. استارت از فردا!
حدود 8 با سر و صداي زياد و غر غر بيدار ميشم و تا امور مربوطه رو انجام بدم ميشه تقريبا 8:30، بعدش شروع ميکنم به خرخوني تا حدود 11 که با مامان قهوه بخورم و کانالاي ماهواره رو بالا پايين بکنم! بعدش دوباره خر مي زنم تا 2 که ناهار بخوريم و من به چک کردن آف و ايميل و اينا برسم! بعد حدود 4 دوباره خرخوني تا بابا حدود 6 تا 6:30 برسه و حمله به ظرف ميوه! بعد دوباره خر و خر و خر تا اينکه 8:30 بشه صاحبدلان شروع بشه و من کلي از ديالوگاي شاهين و دينا لذت ببرم و شام بخورم و اينا! بعدش دوباره خرخوني تا 10:30 و 11 که ديگه بايد بشينم پاي نت و اينا! بعدشم که لالاش!

طبيعيه که ور زدن پشت تلفن و اس ام اس بازي ممنوع نمي باشد. حتي هنگام خواب!

حالا با اين برنامه بنده ميتونم تا 20 م خودمو براي تافل آماده کنم؟!

جمعه، مهر ۰۷، ۱۳۸۵

Girls with asses like mine, do not talk to boys with faces like yours.

By Monic in she’s the Man.

پنجشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۵

دلم يه دوس پسر خوشگل و خوش تيپ و مهربون و پولدار ميخواد که خسيس نباشه و گروگر برام پول خرج کنه!
اصلا چيزه، از نظر قيافه و تيپ و هيکل شبيه گلزار باشه! ( هرچي ميخواين بگين، دوسش دارم!)

دوشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۵

پيش خودم فک کردم الآن که قراره اولين پست وبلاگمو بنويسم ليست افتخاراتمو بنويسم که شماهام بيشتر منو بشناسين!!
در طي 22 سال زندگيم هرگز رانندگي نکردم و بلد هم نيستم.
هرگز شنا بلد نيودم.
دو بار دو تا تصادف وحشتناک رو از نزديک تو جاده تهران-اصفهان ديدم و يکبارش رو کمک کردم.
دو تا تي تاپ از سوپري نزديک مدرسه م دزديدم.
از دوم راهنکايي عينک طبي زدم و هيچ وقت هم لنز نزدم.
دو رشته همزمان خوندم، يکي شهرضا ( صنايع غذايي) و يکي هم دماوند (مترجمي).
يه بار با مايوي شنا در حاليکه حوله مو هي از دورم باز مي کردم بين پسرا خرامان خرامان راه رفتم.
به مدت 120 ساعت تو کارخونه پگاه اصفهان کارآموزي کردم.
در طول مورد 8 يه دونه بوتيرومتر شکستم و پولش رو ندادم.
بازم در طول مورد 8 دستور توقيف خط توليد پنير رو دادم چون جعبه ش نشتي داشت.
دو ماه به عنوان منشي کار کردم و با پول خودم چند کاره براون براي مامانم خريدم.
با پول خودم برا خودم گوشي موبايل خريدم.
خط موبايلم کد 2 ه.
تو مدرسه خرخون که نه اما درسخون بودم و اگه شاگرد اول نمي شدم يا دوم مي شدم يا سوم.
به خاطر بابام رشته رياضي رو انتخاب کردم.
يه بار ناخن کاشتم که بعد از يک هفته در اثر استفاده نادرست همه ش افتاد.
تا حالا به کيش سفر نکردم اما يک هفته ارمنستان بودم.
دوستاي زيادي دارم.
تايپ فارسي، انگليسي و ارمني رو خوب بلدم.
دندوناي جلوم به هم نمي رسن.
تو عمرم تو بيمارستان نخوابيدم.
هيچوقت براي هيچ فيلم يا سريالي گريه نکردم.
همه کتاباي م.مودپ پور رو خوندم.
يکبار 15 کيلو وزن کم کردم ولي بعدش به سرعت اضافه کردم (بيشتر از 15 کيلو).
هيچ وقت با شخصي به اسم دوست پسر فابريک دوست نبودم.
هم خسيسم و هم ولخرج.
کنار انگشت شست پام استخون دارم که پاهامو بد فرم کرده.
روزي روزگاري بلد بودم اعداد رو به فرانسوي تا 10 بشمرم.
تا حالا کلانتري نرفتم.
حافظه خوبي تو حفظ کردن شماره تلفن ها دارم.
دو سه بار امتحان شبه تافل دادم و نمره م به حد نصاب نرسيد.
دو ترم پشت سر هم مشروط شدم. (دماوند)
يه بار معدلم با سه تا درس افتاده شد 12.04. (شهرضا)
تو مدت سه هفته موهامو سه بار به سه تا رنگ مختلف رنگ کردم.
تا حالا ابروهامو باريک باريک بر نداشتم.
دوستام براي خريد منو ميبرن چون خوب چونه ميزنم.
روزي روزگاري ارگ ميزدم و الحق که عالي ميزدم.
يه بار وقتي بچه بودم به دختري که بعد ها دوست دختر داداشم شد گفتم: نميشه تو عروس ما بشي؟
تا حالا تو هيچ اسباب کشي شرکت نکردم.
بيشتر از 10 تا وبلاگ دارم که يوزر پسشون يادم رفته.
وبلاگ فينجيل و وبلاگ آني ماريا رو اداره مي کردم.
تا دوره دبيرستان هنوز فکر مي کردم بچه ها رو دامبو مياره.
يکبار به مدت 15 دقيقه صبح روز جمعه تو يه خيابون دويدم به خاطر اينکه يه سگ وحشي افتاده بودم دنبالم.
آرشيو هفته نامه چلچراغ رو از شماره 39 دارم.
هيچ حيوون خونگي نداشتيم مگه يه دونه همستر که عشق من بود.
يکبار شب سال نو رو تو هتل بزرگ تهران بودم.
تا حالا نشده که دستم يا پام بشکنه، يه بارم انگشت سبابه دست راستم ترک برداشته.
يه پورشه زرد رو از نزديک ديدم، اون موقعي که تو ايران فقط سه تا ازش بود (زرد، سفيد و مشکي)
تا حالا بيشتر از 20 دقيقه با تلفن حرف نزدم.
سه هفته آشپزي کردم، اما خورش نخود فرنگي که پخته بودم کپک زد چون يخچالمون خراب شد.
پول براي لوازم آرايش نميدم، يا هديه ميگيرم يا برام ميارن.
بيشتر از 500 تا سي دي دارم.
دو سه سال کلاس باله رفتم.
يکي از نيمکت هاي مدرسه رو شکوندم و مامانم دعوام نکرد.
تو دبيرستان مامانمو خواستن و بهش گفتن ما فکر ميکنيم دختر شما همجنس بازه (من اصلا معني هم جنس بازي رو نميدونستم!)
بيني م سر بالاس اما زياد قلمي نيست.
صد دفعه بيشتر تصميم گرفتم از ايران برم اما نشده.
مهري وداديان هم محله اي ماست اما فقط صداشو از نزديک شنيدم.
دو بار دو تا از نوشته هاي من تحت عنوان 5 داستان مينيمالي تو روزنامه اعتماد چاپ شده.
يه بار سوسک اومده رو ساق پام و من شجاعانه کشتمش.
آزارم به انواع و اقسام مورچه ها، مگس ها، حشره ها و غيره رسيده.
تو خيابون از هيچ پسري شماره نگرفتم اما تو نت تا دلتون بخواد.
ماهي دودي از بهترين دوستام بود.
آفتاب پرست رو از نزديک چند بار ديدم.
بچه که بودم به دوستام کتاب هديه ميدادم.
هر رنگ رژ لبي بعد از چند بار استفاده بهم مياد.
وقتي ميفتم زمين خودم سريع خنده م مي گيره.
يه بار تو دانشگاه نشستم رو جدول و هاي هاي گريه کردم.
يه ساله که تختخواب ندارم و رو زمين مي خوابم.
هيچ وقت اتاق خودم رو نداشتم، هميشه با برادرم مشترک بوديم.
از سيگار و قليون مخصوصا بوي دو سيب به شدت بدم مياد.
از آبجو و ماءالشعير تا دو سال پيش بدم ميومد اما الآن همه نوع آبجو و ماءالشعيري رو دوس دارم.
شب سال نوي ميلادي امسال يه بطري ويسکي خوردم اما مست نشدم.
تو عمرم يه بار پارتي رفتم اونم با داداشم.
ته خلافم نشستن تو يه جاي تاريک و خلوت با يه پسره بود که اونم چون داشت پيشروي ميکرد پا شدم فرار کردم.
يکي دو بار دفتر خاطرات داشتم اما بعد از چند بار نوشتن توش بيخيال شدم.
10 سال يه پسري رو دوست داشتم اما اون دوستم نداشت، الآن حتي قيافه ش يادم نمياد.
يه بار يه خانوم که تو آمريکا زندگي مي کرد و اومده بود ايران از من براي پسرش خواستگاري کرد.
گرون ترين کفشي که خريدم 32 هزار تومن بود.
الآن کفش هاي داداشمو مي پوشم که 50 تومن قيمتشه!
خيلي سخت مريض ميشم.
يه بار براي اينکه واکسن نزنم پشت پرده کلاسمون قايم شدم.
بيشترين سفري که داشتم به اصفهان بوده.
هميشه مي خندم اما اشکم دم مشکمه و تا يه چيزي پيش مياد چشام پر اشک ميشه.
يه بار تو زعفرانيه رفتم يه خونه ديدم.
تو حسابم فقط 40 تومن پول دارم اونم براي برنده شدن ريو ه.
لهجه انگليسي خيلي خوشگلي دارم.
ناخوناي خودمو بلدم فرنچ کنم.
يه شبکه ماهواره اي باهام مصاحبه کرده که فک کنم تا يک ماه پخش بشه.
تايپ رو پيش تايپيست شرکت بابام ياد گرفتم و اولين متني که تايپ کردم يه تيکه از روزنامه همشهري بود.
بد عکسم و هميشه عکسام بد ميفته.
تا حالا يکبار به مراشم تشييع جنازه رفتم.
موقعي که صحبت ميکنم کسي نميفهمه که ارمني م چون لهجه ندارم.
في البداهه خوب فارسي صحبت ميکنم.
دستخطم خوبه (هر سه زبان).
قوس کمرم درست مثل جنيفر لوپز ه.
ارمنستان که بودم کباب خوک خوردم.خيلي خوشمزه بود.
بلدم فال قهوه بگيرم.
حالم از خون و زخم و اينجور چيزا به هم نميخوره.
دو ساله که با همسايه طبقه اولمون سلام و عليک نميکنم.
با داويت مومجيان که عضو تيم ملي بسکتباله دوستم. همچنين با ادنا ايسائيان که اونم عضو تيم ملي بسکتبال ه.
با آندارنيک تيموريان و مارکار آقاجانيان از نزديک حرف زدم.
يه بار با اتوبوس 3 ساعت تو برف مونديم تا برسيم اصفهان.
بيشترين مقدار پولي که تو کيف پولم بوده 25 هزار تومن بوده.
يه بار تو يه عروسي باله رقصيدم.
تا حالا تو کلاس يا بيرون خودمو خيس نکردم.
تا دو سالگي شير مادرمو خوردم.
تو يه کلاس مختلط کنفرانس دادم و چون صفحات رو گم کرده بودم سر در گم به کاغذام نگاه مي کردم، آخرش گفتم: مثل اينکه گم کرده م بقيه ش کو؟
خيلي رک و رو راستم.
بلدم آدمي رو بخندونم که سالي به ماهي لبخند نمي شينه رو لبش.
تا حالا تانگو نرقصيدم.
تو مدت دو ماهي که کار مي کردم با اتوبوس مي رفتم و مي اومدم.
خوره موزيکم و همه نوع آهنگي دارم و گوش ميدم.
فوضولم.
تيتيش بازي در نميارم.
يه بار يه نوکيا ان 91 گرفتم دستم.
اسمم 3 حرفيه و آسون براي تلفظ!
قوي ام.
يه بار تو خواب با لگد زدم به بيني داداشم که تا صبح روز بعدش خون ميومد.
تو خونه يکي از دوستان اسکيت بازي کردم و با کون خوردم زمين، تا 10 روز کبود بودم.
بيشترم هست اما الآن حضور ذهن ندارم.
در ضمن، من اينجا ورونيک م! اوکي؟