دوشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۷

اریک دوس داری این آقاهه که امروز من بسته رو دادم دستش که بده دستت رو به من معرفی کنی؟ شاید فرجی شد ها!


پ.ن: آقاهه یه تیکه ماه بود، خیلی خودمو کنترل کردم که بهش شماره ندادم ها!
پ.ن2: اریک میگه دوس دختر هم نداره!
جواهرات از بدنش آویزونه، بدنش پر پیچ و خم نا میزونه....
اوف ترکونده تیریپ لباس بالاس!





پ.ن: من عااااااااااااااااااااشخ اینام!

یکشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۷

زنه کالسکه بچه شو برد تو مغازه و ب یه حالت گناهکارانه پرسید: میتونم بیارمش تو؟

خب احمق بچه ته! حیوون که نیس اینطوری میگی...وسط خیابون ولش کنی بهتره یا ببری تو مغازه؟
- مسعود ریزه س!
+مسعود؟ اون دور کمرش 44 ه!

شنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۷

خدایی من چی می نویسم که بعد رفتم این تو و دنبال اسم بلاگم میگشتم!!!
الکی خوشم دیگه!

اما الیزه هس! کلی ذوق کردم! تراموا ام هس! ایول!
باید سعی کرد تو خونه زیاد حرف نزد، آفتابی نشد و نپلکید!
برای دسشویی رفتن ههم باید حساب پس بدی!

آدم که عاشق میشه هی گریه میکنه؟
یا فقط من اینطوریم؟

جمعه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۷

دلم برای اینجا تنگ شده بود! این دشبورد دوس داشتنی!!!
عااااااااااااشخخخخخخخختم بلاگر!!



پ.ن: راستی...هایده رو عشق است! تا همیشه!