جمعه، آذر ۱۷، ۱۳۸۵

ديويد اومده بود خونه مون.
روي يه صندلي درست نزديک در آشپزخونه نشسته بودم و يه کاغذ که مال ديويد بود دستم بود و داشتم مي خوندمش.
ديويد اومد بره تو آشپزخونه و يه نگاه به من انداخت و گفت: ورون چي داري ميخوني؟
دستمو کشيدم و گفتم هيچي..احساس کردم ناراحت شد.
پا شدم رفتم تو آشپزخونه، کنارش وايسادم، کاغذارو دادم دستش و گفتم: اينو داشتم نگاه ميکردم.
نگام کرد و گفت: خوشگلم، من دارم کارامو بکنم از اينجا برم، مياي باهام؟
وقتي با خجالت جواب مثبت دادم ازم خواست مدارکمو بدم بهش تا کارارو درست کنه..
ساعت چهار و نيم صبحه، از خواب بيدار شدم..چقد خواب قشنگي..ديويد رو 10 ساله دوست دارم، عاشقشم، 10 سال با عشقش هر لحظه زندگي کردم و هر وقت ديدمش دست و دلم لرزيده..چقد خواب خوشگلي بود، ديويد توي خواب دوسم داره، اينم خودش کليه، چون عشق من يک طرفه بوده!
وقتي ساعت 9 صبح خوابمو واسه دوستم تعريف کردم گفت: بهت نگفتم، چون نميدونستم هنوزم ديويدو دوست داري، ديويد کاراشو کرده. منتظر ويزاس که بره..
و دنيا يه بار ديگه روي سر من خراب شد، داغ دلم تازه شد...

سفرت به خير، اگه ميري از اينجا تک و تنها تا يه شهر دور
برو که رفتن بدون ما ميرسه به يه دنيا نور

حالا من نشستم، تک و تنها، دارم به مرگ تدريجي عشقم نگاه ميکنم..دارم تيکه هاي شکسته قلبمو تماشا ميکنم...دارم لحظه به لحظه عشقمو مرور ميکنم، دارم خند هاشو به ياد ميارم..

عاشقم هنوز...

براش هميشه آرزوي خوشبختي دارم، گرچه هيچوقت دوستم نداشت..خودم با احساس خودم بازي کردم، 10 سال يا شايدم بيشتر نخواستم قبول کنم که دوستم نداره! مث روز اول و حتي بيشتر و بيشتر دوسش دارم..

ميميرم برات، آرزومه که ميدونستي که من ميميرم برات..

از صب تا الآن 100 بار اين آهنگ ميميرم برات رو گوش دادم و باهاش گريه کردم، ديويد اولين و آخرين عشقي بود که براش هق ق گريه کردم..تنها کسي که صدها بار اومد به خوابم و منو از عشقش مطمئن کرد!

مامان وقتي فهميد، نگاه غمگيني بهم انداخت! فهميد دخترش چه حالي داره..

دارم ميميرم!