سه‌شنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۵

همه فيلم کنترل که امشب از شبکه دو پخش شد به کنار اون تيکه FUCK YOU که صدا و سيما نتونسته بود سانسور کنه به کنار!
چسبيد حسابي..!
آخه زنیکه خنگ..این ماشینی که سوارش شدی که ببرتت ونک پرایده! صندلی عقبش مث ماکسیما گل و گشاد نیس!
اونوقت توی احمق کیفتو گذاشتی بین خودت و در؟! خودتم لنگاتو وا کردی این هوا عین اینکه رو مبل نشستی؟!
الاغ جون..حداقل اون کیفتو میذاشتی بین خودت و اون پسره!
بعد میرن خونه واسه شوهراشون تعریف میکنن: وای قلی( حالا قلی نه یکی دیگه!) مرتیکه هی خودشو می چسبوند بهم!!

دوشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۵

طرف (مردک) میاد خونه و در جواب شک زنش کلی قصه سرهم میکنه که من فلان ساعت فلان جا بودم و از بهمانی بپرس و اینا...
خانومه چی میگه؟
Honey, I wasn't born yesterday!!!
مامانم میگه:
نه از پدر شوهر مادر شوهر شانس آوردیم، نه از همسایه!
راست میگه!

شنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۵

چند شبه خواب تکراری می بینم.
منو گرفتن بردن یه جایی که راه فرار هم نداره..بعد یه مرده میاد پیشم و باهام حرف میزنه، موهاشم تقریبا قهوای روشن ه و سیبیل هم داره!
بعد یه جایی پشت میز وای میسه که من کمر به پائینشو نمی بینم.. وقتی که میاد اینور شلوار پاش نیس!
بعد تازه دیشب تو خواب فرار کردم، خیلی ساده وقتی دیدم نگهبانهه حواسش نیس فلنگو بستم!!!

تعبیرش چیه؟ میدونم شجاعم و اینا...
ثبت بشه:
6 تا عکس 6 در 4 بدون حجاب با بلیز سبزم که خیلی دوسش دارم!

جمعه، آبان ۰۵، ۱۳۸۵

چرا همیشه برنامه ریزی م عالیه اما موقع عمل که میرسه تر میزنم؟! ممکنه از نداشتن انگیزه و هدف و اینا باشه؟

چیکا کنم؟ واقعا نه انگیزه ای دارم نه هدفی..البت هدف که چرا..اما اون اولیش یافت می نشود!!

سه‌شنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۵

و تو را در هزار توي خاطراتم دفن کرده ام!
اوايل عذابي بود، فراموش کردن خاطرات مشترکمان..راستي، چگونه همديگر را خطاب مي کرديم؟! جان..يا برو بمير؟!
حال اما دلم نمي خواهد برگردي..هنوز حرفهايت در گوش بيروني و مياني و دروني ام زنگ مي زند..نيازي به بازگو کردنشان نيست! خودت مي داني که لياقت آن همه فحش را آنهم در عرض 5 دقيقه نداشتم...
و اما سوغاتي اي که برايت آورده بودم را نشستيم با دوستان نوش جان کرديم..دلت بسوزد، مي دانم که دوست داشتي!
فقط براي صبت – ثبط – صبط – ثبت؟!( همه اينها رو نوشتم..يادم نبود ديکته ش چطوريه!)
موهام در اثر رنگ شدگي زياد خراب شده..ديگه نرم کننده هاي مختلف و انواع شامپو ها و تقويت کننده بوناول اثري نداره..
ميرم کوتاه شون کنم، تا روي شونه هام..مجعد ه اما فر ريز ميزنم! تازه، دلم ميخواد بادمجوني بنفش رنگشون کنم!!

دوشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۵

به ديدار من اگر مي آيي با يه کدوم از اينا بيا:
Aqua woman, Gucci, Kenzo, Halloween, 212 Sexy

در ضمن يا برو از هايلند بخر يا از سنگ!

جمعه، مهر ۲۸، ۱۳۸۵

بعدازظهر با اريک (برادر گرام) حرف سر اين بود که واسه دو سه روز گوشي هامونو طاق بزنيم با هم! (اون V3 داره، من L7 دارم)..بعد هي زديم تو سر و کله هم..برگشت گفت اصلا تو گوشيت به درد نميخوره، من عمرا دس بهش بزنم!...منم در اومدم که: برو بمير! با يه لحن شوخ...
تا اينو گفتم مامانه يه نگاه چپ چپ بهم رف که افتادم به عسل خوري!!!
این مرتیکه علی اکبری چی میگه بابا؟! ما ندیده بودیم با مَفّاره و موبایل یکیو شفا بدن والله!!
جل الخالق...
آخه ک س خلا تا خدا نخواد که یکی شفا پیدا نمیکنه...حالا هی بیاین بگین انرژی داره کوفت داره...
گرفتین ملتو؟!

چهارشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۵

عاشق این تیکه شم که روزبه میگه:
برو گمشو برو خیلی پستی!!

دوشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۵

... Tears comin' down ...
... Watch it, Speakers Loud ...

یکشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۵

Sirelis, Yes kez karodelem, oores ari hogis kez em pndroom!
عزيزم، دلم برات تنگ شده، کجايي، بيا روح من، دنبالتم!

پ.ن: خدا، کار خودتو کردي؟ گناه نداشتن؟! ميذاري اون 3 نفر ديگه م زنده بمونن يا اونارم ميخواي ببري؟! هان؟!
پ.ن 2: به مرخصي احتياج دارم... پذيرفتن مرگ دوستان آسون نيست....

جمعه، مهر ۲۱، ۱۳۸۵

آقاي خداي دوست داشتني من، خوشتون مياد وقتي بنده هاتون مي ميرن؟ خوشتون مياد وقتي مريضن؟ خوشتون مياد که رنج ميکشن؟
آقاي خدا، چرا هم به وجودشون ميارين هم عذابشون ميدين؟ نميشه عذابو بذارين واسه جهندم؟!

آقاي خداي محترم عزيز، من دوستتون دارم! ميگن هر کي رو زيادتر دوست داشته باشين بيشتر امتحان ميکنين! آره؟!!

پنجشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۵

برو بچه!
برو جوجه!
آخه تو گه میخوری وقتی هیچی انگلیسی حالیت نیس الکی افه میای!

پ.ن: باید برم از ب بسم الله انگلیسی یاد بگیرم!

چهارشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۵

~

بيبين جونم :

ايني كه وقت بي وقت هي بهم مي ريني بي جواب نمي مونه بيين كجا گفتم!!

دوشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۵

کنسرت رو باز يه خواننده پر طرفدار ارمني، ديشب!!
سه ساعت تمام خنديديم و داد زديم و سينه لرزونديم و قر داديم!
راننده آژانسه بدجور تو نخ بود!
جلوي در يه بليط خريديم و وقتي از دختره پرسیدیم به همون قيمته؟ چشاش چهار تا شد!
يه مرده وايساده بود جلوم داشت فيلمبرداري مي کرد منم به هواي رقصيدن هي ميزدم به دستش!!
عقلم کار کرده بود با خودم کيف نبرده بودم!
خراب شديم سر آقاي دوس پسر دوس جون و هات داگ نوش جان کرديم!

همين ديگه! خدا قسمت شمام بکنه!

شنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۵

آقای افراشته عزیز: شما با این 15 میلیارد تومانی که از فروش پنت هاوس 1600 متری تون توی طبقه 31 م برجتون دریافت کردین چیکار میکنین؟!

چهارشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۵


Mercy Killing: Yes or No?!